Yazar : Fərhad Cavadi Yekan sədi (Abdulla oğlu)
Editor : Farhad Javadi Yekan Sadi (Abdollah oglou)
فرهاد جوادی یکان سعدی (عبداله اوغلو)
هر ملتی، نسبت به پیشینه ی خویش، در طول زمان دارای گنجینههای معنوی انباشتهشدهای است که آن ملت در زندگی روزمرهاش از آن بهره میبرد و در کنار ساختار مادی خود، ساختار معنوی خود را نیز ادامه میدهد. یکی ازعناصر گوناگون تشکیل دهندهی این ساختار معنوی، برگزاری آیینها، سنتها ،رسم و رسوم و جشن گیری مراسم مربوط به تبرّک ،میمَنَت ،خجستگی، تبریک و طهنیت گویی و نیز بیانات گفتاری مربوط به آنها است. ملت ترک نیز، به عنوان ملتی با گذشتهای بسیار کهن، از لحاظ اینگونه آداب رسوم، سنتها و مراسمها، دارای فرهنگی غنی است و در این زمینه پیشرو پیشگام دیگر ملل میباشد. از قدیمترین زمانها، سنت تبرّک وتبریک (تبریک و شادباش گفتن)، در میان ملل ترکتبار، نقش خود را در ساختار معنوی آنان ایفا کرده است. خلق، در تبریکها به یکدیگر خوشبختی، سعادت، کامیابی، موفقیت، فراوانی، سلامتی و برکت آرزو میکند که این نیز از جمله چیزهایی است که نیکخواهی انسان، رفتار انسانی و بشردوستانهاش و جنبههای معنوی ساختار انسانی را برجسته و آشکار میکند و آن را در صدر قرار میدهد. این رسم و سنت تبریک، در میان ملتهای ترک، ریشهی خود را در ژرفای تاریخ اسطورهشناسی آنان مییابد. این رسم، بر اساس اسطورهشناسی هر قبیله یا ملت ترک، با توتم (نماد) و نشان ویژه و خاص خود، زندگی خود را ادامه میدهد. سنت تبریک در میان ملل و قبایل گوناگون ترک، دارای نمادها و نشانهای گوناگونی است که ریشه در باورها، اسطورهها و ساختارهای اسطورهای آنها دارد. برای نمونه، برخی ملل و قبایل ترک بر اساس باورهای خود، گرگ، برخی دیگر گوسفند، برخی ماهی و برخی کوزه یا گلدان را بهعنوان نماد و نشانهی سنت تبریک برگزیده و با آن، احساس تبریک خود را زنده نموده و به دیگری بیان و منتقل مینمایند. در زمانهای قدیم، در دنیای مسیحیت، مراسمی به نام "Augurio" "آقوری" (=تبریک، شادباش گفتن) وجود داشته است که در طی این مراسم، گروهی خاص از کشیشان که به گروه Auguri "آقوری " تعلق داشتند، پیشبینیهایی دربارهی آینده انجام میدادند. با گذر زمان، علاوه بر کاربرد در آرزوهای بد و نامطلوب ، این اصطلاح "آقوری" ارزش مثبت یافته و برای تبریک و آرزوهای خوب و خوش، و همچنین برای بیان "پیشبینیهای مبارک و خوشیمن" نیز استفاده میشده است. بدین ترتیب، واژه ی "Auguri" آقوری در تبریک سال نو و مناسبتهای تولد نیز به کار میرفته است.
اکنون واژهی "Auguri" بهتنهایی نیز به کار برده میشود و معنای آن تبریک گفتن و آرزوی نیک و خوب داشتن است. در اینجا لازم به ذکر است که ریشه ی واژه ی آقوری Auguri در اصل همان واژه ی ترکی "اوغور" Uğur است و مشخص می شود که این واژه ی اصیل ترکی در میان اروپاییان از جمله اسپانیایی ها نیز مرسوم و رایج گردیده است. ما در این مقالهی ارائهشده، تلاش کردهایم این سنت ریشهدار را از دیدگاه باورهای کهن ترک و اسطورهشناسی توضیح دهیم. برای حضور ذهن ابتدا گریزی کوچک و مختصر و تلخیصی به اسطوره شناسی ترکان باستان زده و سپس به ریشه یابی و کندوکاو مورد منظور یعنی ریشه یابی رسم وآیین تبریک و تبرّک و شادباش گویی در فرهنگ ترکان می پردازیم.
بر اساس اسطورهشناسی سومری، از ازدواج "انشار" (جهان آسمان) با "کیشار" (جهان زمین)، خدایان بهوجود میآیند:
An - Enki - İgigilər - Anunakilər.
آن An - انکی Enki - ایگیگیها İgigilər - آنوناکیها Anunakilər
ایگیگیها در آسمان زندگی میکنند و آنوناکیها در زمین و زیرزمین زندگی میکنند.
]در یکی از لوحهایی که فهرست خدایان سومری را ارائه میدهد، دراین نگاره ی خط تصویری که نشانگر دریای آغازین است ، نوشته شده است که الهه "ناممو"
به عنوان مادر حیاتبخش آسمان و زمین توصیف شده است. در این صورت، سومریان آسمان و زمین را به عنوان آفریدههای دریای آغازین میپذیرند.
اسطورهی "گاو و غلّه" که از زایش و تولد خدایان گاو و غله در آسمان و سپس فرستاده شدن آنها به زمین برای آوردن فراوانی و برکت برای انسانها روایت میکند، با این ابیات آغاز میشود:
در پشت کوه آسمان و زمین، ایزد "آن" ، آنوناکی ها را بارور و آبستن کرد.
شعری که پیدایش ابزار کشاورزی ارزشمند "بیل" را توصیف و تقدیس میکند، با این بخش آغاز میشود:
اربابی که ، برای عرضه نمودن و آشکار ساختن سودمندترین چیزها، تصمیماتش تغییر ناپذیر است . "انلیل" که بذر و تخم مملکت و سرزمین را از خاک جوانه زده و سبز میکند، به جداسازی آسمان از زمین اندیشید.
از مصرع نخست شعر "گاو و غله"، گفتن اینکه اتحاد آسمان و زمین، بهصورت کوهی تصور شده است که دامنهاش زیر زمین و قلهاش نیز رأس آسمان است، منطقی است. مفاهیمی که خاستگاه جهان (کائنات) را توضیح میدهند چنیناند: در آغاز، دریای نخستین (اولیه) وجود داشت. سومریها آن را همواره گویی که همیشه وجود داشته است، در نظر میگرفتند. دریای نخستین، کوه کیهانیای را به وجود آورد که از امتزاج ویکی شدن آسمان و زمین شکل گرفته بود.
وقتی خدایان بهصورت انسانی شخصیت یافتند، «آن» (گؤی Göy =آسمان) مذکر یعنی نر و «کی» Ki (زمین) مؤنث است. از امتزاج ویکی شدن آنها، ایزد هوای «انلیل» به دنیا آمد. خدای هوا، «انلیل»، آسمان را از زمین جدا کرد و زمانی که پدرش «آن An» آسمان را در اختیار گرفت، انلیل نیز مادرش «کی Ki » (زمین) را به چنگ آورد. یکی شدن و اتحاد انلیل با مادرش «زمین» ، ساماندهی جهان (کائنات)، آفرینش انسان، حیوانات، گیاهان و آغاز تمدن را آغاز نمود. در هزاره سوم پیش از میلاد، سومریان دستکم بهلحاظ نام، دارای صدها خدا بودند...
بسیاری از این خدایان درجه دوم بودند، یعنی همسران، فرزندان، خدمتکاران و دستیاران خدایان اصلی که شبیه انسان تصور میشدند.
بخشی دیگر نیز نامها و صفات خدایانی است که تا حدی شناختهشده بودند ولی امروز قابل شناسایی نیستند. با این حال، در طول سال، از طریق قربانی، پرستش و آیینهای دعا، به شمار بسیاری از خدایان عبادت میشد. از میان این صدها خدا، چهار خدا از همه مهمتر بودند: خدای آسمان «آن» An، خدای هوا «انلیل» Enlil، خدای آب «انکی» Enkiو الهه مادر بزرگ «نینخورساگ » Ninkhorsag.
بهطور کلی این چهار تن در صدر فهرست خدایان جای داشتند و بهعنوان گروهی که اقدامات مهم را بهصورت مشترک انجام میدادند، شناخته میشدند.
در منابع موجود مربوط به حدود ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد، گرچه انلیل، خدای هوا، بهعنوان رئیس پانتئون دیده میشود...
... اما دلایل کافی وجود دارد که نشان دهد در زمانی خدای آسمان، «آن»، از سوی سومریان بهعنوان والاترین فرمانروای پانتئون شناخته میشده است.
در سومر، به خدا «آن» هزاران سال پرستش میشد، اما بعد ها از برتری آغازین خود بسیار از دست داد...
... در پانتئون به شکل و هیئتی نسبتاً نامشخص درآمد و در اسطورهها و سرودهای الهی دورانهای متأخر کمتر از او یاد شد...
... و در طی این دوره، بیشتر قدرتها و اختیاراتش به خدای انلیل منتقل شد.
مهمترین خدای پانتئون سومری، با اختلاف زیاد، خدای هوا، انلیل است که در مناسک، اسطورهها و دعاها نقشی غالب دارد. انلیل، بهعنوان «پدرِ خدایان»، «پادشاهِ آسمان و زمین»، «پادشاهِ تمام کشورها» معرفی میشود...
او خدایی بود که روز را پدید میآورد، به انسانها مرحمت نشان میداد، و در زمین رویش هرگونه دانه، گیاه و درخت را طرحریزی و امکانپذیرمینمود.
او بود که به کشور، فراوانی، برکت و امنیت میآورد.[ 1
حال، با در نظر گرفتن این اطلاعات اسطوره ای ، به بحث و کندوکاو در خصوص رسم و رسوم و آیین سنت تبریک ، تبرّک و تبریک گویی در بین ترکان باستان می پردازیم.
رشیدالدین فضلالله در معنی و تفسیر واژه "اونقون" در جامعالتواریخ مینویسد که
]«اونگون» (توتِم، نماد، نشان) واژهای است که ریشهاش «اینگ» ıng است
و «اینگ» واژهای ترکی است و معنای آن «مبارکی» (خجستگی،خوش یُمنی، مِیمَنَت ،فرخندگی) است. چنانکه ترکها میگویند: «اینگ بولسون» ıng bolsun. «اینگ بولسون» یعنی «مبارک باشد»، «فرخنده باد»[ 2
«عبدالقادر اینان» مینویسد که
]واژهی «اینگ» ıng که رشیدالدین فضلالله در جامعالتواریخ به معنای «مبارک» و «فرخنده» آورده، نادرست است و درستِ آن «ایدوق» ıdug است. چونکه «ایدوگ» ıdug یا «ایدوق» ıduq در زبان ترکیِ کهن، به معنای «مقدس» و «مبارک» بهکار میرفته است، و ترکها هرگز و بههیچوجه واژهی «اینگ » ıng یا «اینق» ınq را در معنای «مبارک» نمیشناسند [. 3
بهنظر ما، واژهی «اینگ» ıng یا «اینق» ınq که رشیدالدین فضلالله ذکر کرده است (در معنای «مبارک»)، علیرغم سخن و ادعای عبدالقادیر اینان، درست و واقعی است و ریشهاش به اسطورهشناسی کهن تُرک–سومری بازمیگردد و حقیقت دارد. واژهی «اینگ» ıng // «اینق» ınq یا «اِنگ» eng // «اِنق» enq، با نام خدای هوا، اِنلیل، که در پانتئون خدایان تُرک–سومری، خدای بزرگ و پدر خدایان شمرده میشود، مرتبط است. آن خدایی که فراوانی، برکت، باروری، زراعت، غله، گیاه و رفاه را به سرزمین به ارمغان میآورد.
«اینگ» ıng// «اینق» ınqیا «اِنگ» eng// «اِنق» enq، بخش نخستِ نام خدای انلیل است و بهمعنای «خدا» میباشد. حرف «ن» در «اینگ» یا «اِنگ»، حرفی دماغی-خیشومی (نونِ غُنّه) است و صدای «نگ» ng//«نق» nq میدهد، و در اصل واژهی «اینگ» ıng ( (ınq یا «اِنگ» eng ( (enq ، همان «این» İn و «اِن» En ، بخش نخست نام ایزد «ائنلیل» //«اِنلیل» است.
از آنجاکه انلیل خدای فراوانی، رفاه، برکت، باروری، افزونی و گیاه است، بخش اول نام این خدا یعنی «اِن» En یا «این» İn ، بهعنوان نمایندهی مفاهیم یادشده، وارد زبان مردم تُرک شده، و واژهی «اِن» به قاموس زبان ترکی راه یافته واکنون نیز در قالبهای «اِن» en (در مقابل طول) – eninə = درعرض ،عرضی – enli =عریض – ensiz =بیعرض ، بدون عرض – engin = گسترده، وسیع و فراخ استفاده میشود. هر چیزی که از منظر عرض (اِن) en بزرگتر شود، گسترده میشود، فضا میگیرد، پهنا می یابد ، از اینرو واژهی «اِنلی» (=عریض) در قاموس ترکی معنای فراوانی، برکت، ازدیاد و افزایش، گستردگی ،وسعت و فراخی را حمل میکند که مورد استفاده ی زبان مردم ترک میباشد.
«اِن» En چون در اسطورهشناسی کهن ترک ،بهمعنای «خدا» بهکار میرفت، و در عین حال نیز حامل معنای تقدس ،مِیمَنَت، قدسیّت و مقدس نیز بود.
واژهی «اینگ» ıng (اِنگ Eng ) که در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله نوشته شده است، نیز بهدرستی حاوی و حامل معنای مبارک و مقدس میباشد .
اما اینکه عبدالقادیر اینان واژهی «اینگ» ıng (اِنگ Eng) را نادرست میداند، دلیل آن این است که او بایستی ریشهی این واژه را در ژرفاهای تاریخ اساطیرو میفولوژی و تاریخ میتولوژی ترک جستجو میکرد و به این واژه از منظر اسطورهشناسی تُرک می نگریستند، که متأسفانه از این دیدگاه بدان نپرداخته است.
واژهی «اینگ» ıng (اِنگ Eng) قید شده در جامعالتواریخ، موجب نشر و استفاده ی سخن و جملهی «اِنگ بولسون» Eng bolsun (مبارک باد) در میان مردم شده، اما مردم در هزاره های اخیر با حذف صدای «گ»، این جمله را بهصورت «اِن بُولسون» بهکار بردهاند؛ که بطور مجازی یعنی:« گشادگی یا گشایش یابد، فراخی یابد، بزرگ و حجیم شود، انبوه و ستبر،فربه و گُنده گردد». اکنون نیز ملت تُرکِ آذربایجان، زمانی که کسی بهدلیلی بسیار خوشحال و شاد میشود، احساس غرور میکند و دچار سربلندی و غرور میشود،در مورد آن شخص گفته میشود: «یامان اِنله نیر» ،«نه اِنله نیر» ، «عجب اِنله نیر» ، «گؤر نئجه ده اِنله نیر» و سخنها و تعبیرهایی مانند آن بیان میشود، یعنی اگر به زبان ساده خودمان بگوییم، « اِنلنمَک» enlənmək بهمعنای مجازی همان «شادمان شدن، مغروریّت ، سرمست غرور و تکبر شدن ،احساس غرور و بزرگی نمودن» است.
"اینگ Ing// اینگ İng// انگ" Eng ،بهدلیل آنکه بهمعنای "خدا" است، واژهای مقدس است و هنگامی که گفته میشود "اینگ بولسون" ıng bolsun ، در واقع چیزی یا کسی را تقدیس میکنی و به او قداست، مِیمَنَت و فرخندگی میبخشی. اینگ بولسون" Ing bolsun ، معنای لغویاش در اصل "الهی باشد" است، اما معنای مجازیاش "مقدس باشد" یا "فرخنده باشد" است. زیرا خدا بر هر چیزی قادر است، هر چه را که بخواهد، میتواند مقدس گرداند و آن را فرخنده سازد. او، اگر بخواهد، محصول و انواع غله فراوان میشود، فراوانی پدید میآید، او اگر بخواهد، چیزی یا انسانی، مقدس و شکستناپذیر میشود و هیچ شَرّ یا نیروی تاریک و سیاه نمیتواند بر او چیره شود. پس چنین برمیآید که آنچه رشیدالدین فضلالله ذکر کرده که "اینگ" بهمعنای "مبارک" و "فرخنده" است، اشتباه و نادرست نبوده، بلکه پایه واساس و حقیقت دارد.
]خدای هوا، انلیل، در اندیشه دارد که هر گونه درخت و گیاه را برویاند و به کشور و سرزمین فراوانی و رفاه بیاورد. با این هدف، دو موجود میراث فرهنگی – اسطوره ای به نام "اِمِش" // "ائمئش" (=تابستان) و "اِنتِن"// "ائنتئن" (=زمستان) را که برادرند، میآفریند و به هر یک، وظایف ویژهای واگذار میکند.
بیتهای زیر، چگونگی انجام این وظایف را بیان میکنند:
"انتن" به میشها (گوسفندهای ماده) برّهها، و به بزهای ماده بزغالهها زایاند،
گاوها و گوسالهها را زیاد کرد، خامه و شیر را فراوان ساخت،
در دشت وصحرا، دل بز کوهی، گوسفند و الاغ وحشی را از شادی لبریز کرد،
برای پرندگان آسمان، بر روی زمین گسترده و وسیع، لانه ساخت،
برای ماهیان دریا، در نِیزارها ، تخمگذاری فراهم کرد،
در نخلستان و باغ، عسل و شراب را جاری ساخت،
در هر جایی که پا گذاشتند، درختان را به بار آورد،
باغچهها را از سرسبزی پوشاند، و گیاهان آنها را پربار و غنی کرد،
در انبارها، غلات را فراوان ساخت،
مانند باکرهی نیک و خوشخو "آشنان" (الههی غله)، آنان را فربه و بارور گرداند.
"اِمِش"، درختان و کشتزارها را پدید آورد،
طویلهها و آغلها را گسترش داد،
در مزارع، محصولات را افزایش داد،
زمین را آراست و زینت بخشید...
ورود فراوان محصول به خانهها را فراهم ساخت،
در انبارها، انباشته شدن محصول تا سقف بام را ممکن کرد،
روستاها و نقاط مسکونی را بنیان نهاد و در کشور خانهها ساخت،
به بلندای کوهها، معابد را احداث و برپا نمود[. 4
بر اساس کهنترین باور، خدای بزرگ "آنق" Anq (که "نق" nq با نون غنّهدار تلفظ میشود و در واقع بهتر است آن را با حذف "ق" به صورت "آن" و یا با حذف "ن" به صورت "آق" / "آغ" بخوانیم)، با الههی زمین "انکی" ازدواج میکند و آبهای آغازین و اقیانوس را ـ دقیقتر بگوییم ـ "تای" یا "دای" را میزاید، خلق میکند.
آنق Anq + انکی Enki = انکی.آن Enki.An (= تای tay ، دای day ، زای zay ، سای say)
وقتی خدایان بهصورت انسانی شخصیت یافتند، «آن» (گؤی Göy =آسمان// گای Gay // کای Kay // خای Xay // های Hay) مذکر یعنی نر و «کی» Ki (زمین) مؤنث است . به عبارتی دیگر یکی از این خدایان "کای" Kay (گای Gay/ قای Qay / خای Xay /های Hay)، خدای نر است و دیگری "دای" Day (تای Tay)، خدای ماده است. بنابراین، از ازدواج "گای" Gay (قای Qay، کای Kay ،خای Xay، های Hay) و "دای" Day (تای Tay )، آبها، اقیانوسها و قارّه ها (کوه، سنگ، صخره و خشکی ها) پدید میآیند و از جمع وترکیب سنگ و صخره با آب، انسان متولد میشود. "تای"، "دای"، "زای"، "سای" در زبان ترکی دقیقاً به معنای "چای" (= رودخانه) یا "آب" هستند. خدای آسمان با این "تای" یا "دای" (رود، آب) ازدواج میکند و جهان زمینی را میزاید و میآفریند.
آسمان (گؤی/گؤک) Göy + تای Tay = گؤیتای Göytay (گؤیتُوی Göytoy ، گؤیتِی Göytey ، گئیتِی Geytey ، گئیتی Geyti.
"گئیتِی" Geytey (که در فارسی امروزی "گِیتی" Geyti // گیتی Giti است)، به معنی جهان، دنیا، و زمین است. این واژه امروزه نیز در ادبیات فارسی ایران، در معنای جهان و دنیا به کار میرود .پس خدای آسمان با "زمین" ازدواج میکند، زمین را بارور و تلقیح میکند و زمین "کایا" یا "قایا" (که به شکلهای "کارا" kara // "کارَه " karə // "قارا" qara // "قارَه" qarə نیز آمده) را میزاید.
کایا // قایا نیز انسان را میزاید (هم مرد و هم زن).
انسان نر و مذکر، "کای" // "قای" است و انسان مؤنث، "دای" است .
"کای" Kay // "قای" Qay ، بذر یا تخم است، و "کایا" kaya // "قایا" qaya ، محل نگهداری توده وار و جمعشدهی آن است، ظرف و محفظهی آن است.
واژهی ترکی "خایا" xaya (در فارسی: خایه) نیز در واقع از همین واژه و نام "قایا"/"کایا" گرفته شده و بر آن دلالت دارد. پس چنین معلوم میگردد که «قای» qay و دیگر گونههای آوایی آن چون «کای» kay / «های» hay / «خای» xay ، تخم،نطفه و اسپرم و دقیقتر بگوییم، مردانگی یا نرینگی و مرد بودن را تمثیل میکنند و از معانیای هستند که نشانهی نرینگی و مردانگیاند. همچنانکه در میتولوژی ما خدایی نیز با این نام در بین ایزدان داشتهایم. در تاریخ اُغوز آمده است که یکی از شش پسر اُغوزخان، «گون» (خورشید) نام داشته است. بر اساس افسانهی تاریخی، پس از اُغوز، «گونخان» به حکومت رسیده است. «گونخان» دارای چهار پسر بوده است و بزرگترینِ آنها «قَایی» بوده است. «قایی» همچنین نام یک قبیلهی بزرگ نیز بوده است و آن قبیله از چین تا آسیای کوچک (= آناتولی) گسترش یافته بود. نام قبیلهی «قایی» بهصورت آواییِ «قای» نیز دیده میشود. محمود کاشغری این قبیله را از جملهی اوغوزها به شمار آورده بود.
رشیدالدین فضلالله در اثر خود، هنگامی که به تاریخ پیش از اسلام اوغوزها میپردازد، بر قاییها برتری و اهمیت فراوان قائل میشود.
قبیلهی نیرومند «قایی» توانسته است در آسیای صغیر (=آناتولی) و دیگر مناطق، حتی در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی، استقلال خود را حفظ کند. قاییها یا قایها در کنار «ساکهای سفید» (آقساکها) و «ساکهای سیاه» (قاراساکها) زندگی میکردند.
ابوالغازی در اثر خود با عنوان شجرهی ترکان، واژهی «قایی» را به معنای «محکم» دانسته است.
اما اسطورهشناس و تاریخنگار آذربایجانی، «میرعلی سیدوف»، بر این باوراست: ]نام «قایی» یا «قای»، از ترکیب دو واژهی «قا» و «آی» پدید آمده است.
به گفتهی او، واژهی «قا» qa در شماری از زبانهای ترکی به معنای «خرس» و «تولهخرس» است، و واژهی «آی» نیز به معنای «آفریننده»، «آفریدگار انسان» و «الهی» است و در کل، نام این قبیله به معنای «آفرینندهی نیک و خیرخواهِ آغازین » است.[ 5
بر پایهی نظر میرعلی سیدوف، نام قبیلهی «قایی» یا «قای» ممکن است با یک باور اسطورهای دیگر نیز مرتبط باشد :
]نیاکان آذربایجانیها به کوه، صخره و سنگ احترام و پرستش قائل بودند.
آنها باور داشتند که کوه، نیاکان (پدران و مادران) ایشان و انسان را از ارواح و نیروهای پلید و بدخواه محافظت کرده و به انسان نیروی شَمَنی (شامانی) و قدرت روحانی بخشیده است. اتحادیههای قبیلهای کهن آذربایجان، که با چنین دیدگاه اسطورهای زندگی میکردند، نام صخره، سنگ یا کوهی را که بدان باور داشتند، به عنوان نام قومی خود برگزیدهاند.[ 6
میرعلی سیدوف اشاره میکند : ]نام قبیله "قایی" qayi /"قای" qay از ترکیب واژههای "قایا" (qaya =سنگ بزرگ) و "آی" ay به وجود آمده است. در این ترکیب، حرف "آ a " از واژه "قایا" حذف شده و شکل آوایی قای qay شکل گرفته است. "قایا" – "آی" – "قای" // قایی به معنای "قایای آفریننده و الهی"(=صخره سنگ آفریننده و الهی) است.[ 7
با دقت به دیدگاهها و یادداشتهایی که میرعلی سیدوف دربارهی نام قبیلهی «قایی» qayi یا «قای» qay ارائه کرده است، مشاهده میشود که این عالِم دانشمند، جنسیت واژههای اسطورهای «قای» و «قایا» یعنی نرینگی و مادینگی آنها را فراموش کرده است، و بین «قای» و «قایا» تفاوتی قائل نشدهاند، و هر دوی آنها را یک واژه پنداشته و آنها را گونههای آوایی (فونتیکی) یکدیگر دانستهاند، در حالی که این دو نام (قای و قایا)، با یکدیگر متفاوتاند، و یکی (قای) نشانه و نماد نرینگی و مردانگی است، و دیگری (قایا) نشانه و نماد مادینگی و زن بودن است. معانی اسطورهای که این دو واژه دارند نیز با یکدیگر متفاوت است، اما میرعلی سیدوف هر دوی این واژه ها را یکی دانستهاند. ما در بالا دربارهی این دو واژه (قای و قایا)، تفاوتهای معناییشان و اینکه چه چیزهایی را تمثیل میکنند، توضیح مفصل دادهایم. از گفتهها چنین برمیآید که نام قبیلهی «قای» // «قایی» با تفکر اسطورهای اوغوزها پیوند دارد و از آن ناشی شده است.
«کای.اوت» (کایوت) Kay.ut و یا «قای.اوت» (قایوت) Qay.ut به معنای توده و گردآمدگی تخم (بذر، نطفه،اسپرم) است.
تغییرات تدریجی آوایی و تحولی واژه تا رسیدن به شکل «کوت» :
کای + اوت = کایوت → کوُیوت → کویوت → کو.اوت → کوت
Kay+ut = kayut → koyut → kuyut → ku.ut → kut
تحول واجی مشابه، تا رسیدن به واژهی «قوت» :
قای + اوت = قایوت → قويوت → قویوت → قو.اوت → قوت
Qay+ut = Qayut → Qoyut → Quyut → Qu.ut → Qut
به نظر ما، واژههایی چون «کورت» kurt یا «قورت» qurt و «قورد» qurd که در زبان ترکی برای حیوان درندهی گرگ بهکار میروند، کاملا اشتباه است و نام واقعی، درست و حقیقی این حیوان را بازنمیتابانند و واژهی «قورد» qurd یا «قورت» qurt نامی است که در اصل به کرمها و موجوداتی از این دست که در زیر خاک یا میان گیاهان میخزند و آنها را «قورداق» هم مینامیم و یا درون میوه درختان نفوذ میکنند تا از آن تغذیه کنند، اختصاص دارد و برای آنان به کارمیرود.
در واژهی «کوتلاما» kutlama / «قوتلاما» qutlama یا «کایوتلاما» kayutlama، انسان برای دیگری خواستار افزونی، انبوهی ، انباشتگی، گردآمدگی بیشتر و فراوانی یک شیء یا چیزی را میشود.
«گای» gay ، «قای» qay ، «کای» kay ، «های» hay ، «خای» xay همگی گونههای مختلف آوایی یک واژه و همچنین واریانتهای آوایی یکدیگر هستند.
«گای» gay ، «قای» qay ، «کای» kay ، «های» hay ، «خای» xay ، همگی به معنی و مفهوم باردارکننده، آبستنکننده و زایاننده هستند.
گایا Gaya / کایا Kaya / هایا Haya / خایا Xaya ، ظرفِ بذرو تخم یا تخمک است، یعنی کیسه یا محفظهی گردآمده و انبوهشدهی تخم .
از سنگ ، تخته سنگ یا از کایا kaya// قایا qaya (= صخره ) و همچنین از کارا kara// قارا qara (=خشکی)، انسان زاده میشود.
کارا (=قارا)، زاینده است، ولی کای (=قای)، آبستن کننده ، بارورکننده و زایاننده است. «کای» kay ، کارا kara و کایا kaya // قایا qaya را بارور و آبستن میکند. پس «گای gay / کای kay / های hay / خای» xay ، بذر، اسپرم و تخمِ نرینه است، و «قارا qara // کارا» kara تخمدان یا تخم ماده وتخمک ماده است.
قارا qara // کارا kara ، تخم را میزاید و از تخم، انسان بیرون میآید.
ساموئل نوح کرامر در اثر خود به نام «تاریخ از سومر آغاز میشود» اشاره میکند: ]نام همسر الهه «نیدابا» Nidaba ، «هایا» Haya است. در این اثر آمده است که: «الههی نوشتار و ادبیات، نیدابا، همراه با همسرش هایا، و نیز انبوهی از شاهدان، در کنار او حضور دارند و جایگاهی ویژه دارند[.» 8
ما نام این ایزد "هایا" /"حایا" Haya را در اصل «هایآغ» Hayağ، یعنی خدا «های» یا "ایزد حای" میدانیم. به نظر ما، نام وواژهی اسطورهای «هایا» haya در اصل به صورت «هایآغ» Hayağ (= خدای «های»، خدای بذر،خدای تخم و اسپرم) بوده، و سپس با حذف یا ساقط شدن همخوان نرم انتهایی «غ (ğ)» به شکل «هایا» / "حایا" درآمده است. حایاغ < Hayağ (با حذف صامت نرم انتهای اسم "غ") = حایا // هایا Haya
«کوتلاماق» یا «کوت دیله مَک» (آرزوی کوت یا قوت کردن)، خواستنِ بذروتخم، فزونی نسل، فراوانی ، افزایش و فزونی و مجازا خوشبختی است. نام جانوری که از تیرهی سگسانان بهشمار میرود و «گایوت Gayut // کایوت Kayut » خوانده میشود نیز، دقیقاً از همین «گایوت / کایوت» یا «گویوت guyut //قویوت quyut// کویوت Kuyut » (=گوت gut،قوت qut/ /کوتkut ) گرفته شده است. به جانور درنده و وحشی در زبان ترکی «کورت» گفتن نیز، ریشه و بنیانش از همان «گایوت gayut// کایوت kayut »، «کویوت kuyut / کوتkut » گفتن است. نام حیوان «کایوت» kayut نیز، در روند زمانی به واژهی «کوت kut/ قوت qut» تبدیل شده است.
کایوت Kayut > کُویوت koyut > کُوغوت koğut > کو.اوت ko.ut > کوت kut
برگزیده شدن این جانور درنده به عنوان نماد خدای «کای.اوت» Kay.ut ،باعث شده که این نام را به دست آورد وگرنه ترکان در اصل به این حیوان درّنده، «بُوری» Bori // «بؤری» Böri میگفتند.
در زبان فارسی واژه و اصطلاحی که «فرخنده» نامیده میشود،به معنای «کوتلو» kutlu / «قوتلو» qutlu (= فرخنده، مبارک) است که در اصل واژهای تُرکیست و اکنون نیز در زبان فارسی کاربرد دارد. واژههای «کوت» و«کوتلاما» که با «کورت» kurt (= حیوان درنده) مربوطند، واژهی «فرخنده» نیز با نام دیگر این حیوان در زبان ترکی یعنی «بُوری» bori در ارتباط است. واژهی «فرخنده» که دارای ریشهی ترکی است، در اصل دو احتمال برای منشأ آن وجود دارد. احتمال نخست این است که این واژه از دو بخش ساخته شده باشد یعنی از واژهی ترکی باستان «پار» Par (= نورانی / درخشان) و واژهی ترکی کهن «گوندا Gunda // کوندا Kunda » (= خیلی بزرگ، عظیم، حجیم،جثه دار) پدید آمده باشد و در مجموع معنای «نور شدید حجیم و متراکم»/«با عظمت و درخشان » / «بسیار درخشان» را داشته باشد و هنگامی که «فرخنده» گفته میشود، برای شخص مقابل آرزوی درخشش و نورانیت و روشنی زیاد میشود.
احتمال دوم آن است که این واژه از ترکیب واژهی «بارا bara / بَرَه bərə » (= گوسفند) و واژهی «گوندا gunda / کوندا kunda » (= بزرگ، حجیم، عظیم، زیاد) ساخته شده باشد و در مجموع به معنای «بَرّهی بزرگ»، «گوسفند بزرگ و فربه»، «گوسفندان فراوان» یا «گوسفندانت زیاد شود» میباشد.لازم است یادآوری شود که واژهی «بارا bara / بَرَه bərə » در زبان و ادبیات فارسی به صورت «بَرّه» Bərre (= بچهی گوسفند) باقی مانده است و همچنین واژهی «گوندا» gunda نیز در زبان فارسی در قالب «گُندِه» gondeh (به معنی بزرگ،درشت، بزرگ پیکر) تا کنون حفظ شده است.
«قایوت qayut/ کایوت kayut »، «کوت kut / قوت qut »، به معنای فراوانی، کثرت و برکت است. به معنای تخم گرفتن و تخم گذاری زیاد، آمادگی تخم ریزی انبوه، تخمپراکنی و تخم افشانی گسترده است. چنین حیوانی که بهطور انبوه و زیاد تخمگذاری وتخم افشانی میکند، «ماهی» است. «ماهی» هر بار که در آب تخمریزی میکند، بهشکل فراوان و انبوه تخم میپاشد. به همین دلیل، در اسطورهشناسی ترک، بسیاری از خدایان درهیئت و پوشش ماهی ظاهر میشوند و در قالب و شکل ماهی پدیدار میشوند، که این نیز نماد فراوانی و کامیابی است.
]در دستگاه نوشتار میخی سومری، یکی از هجده نماد بازنمایانهی مفاهیم اصلی، تصویر «ماهی» است.
«ها» Ha (گا ga / کا ka)، نماد واژهی «ماهی» است؛ این نشانه، نمونهای دیگر برای تحول آوایی خط سومری بهشمار میرود.
«زیرا واژهی «ها» ha (گا ga / کا ka) در زبان سومری صرفاً در معنای «ماهی» بهکار میرفت و تنها دلالت بر مفهوم «ماهی» داشت[. 9
به همین دلیل به حیوان «ماهی»، «قوت» qut نیز گفته میشود.
«هوت hut / کوت kut / هیت hit / هت het »، همه گونههای آوایی واژهی «قوت» qut هستند. به احتمال بسیار زیاد،نام دولت و تمدن کهن ترکی در آناتولی به نام «هت» Het یا «هیت» Hit (هیتیت ها (Hititlərوهمچنین نام دولت و قوم ترکتبار«کوتتیها» kuttilər (قوتتیها quttilər) که در دوران سومریها در آذربایجان، آناتولی و کوههای زاگرس حکومت می کردند (و اَکِدیها را شکست داده و از میان برداشتهاند)، با واژهی «هوت hut / قوت qut / کوت kut » مرتبط باشد.
شمسالدین سامی در «قاموس ترکی» دربارهی معنای واژهی «هوت // حوت» چنین مینویسد: ]هوت (حوت) = ماهی بزرگ
برج هوت (حوت) = یکی از دوازده برج (ماههای سال) که خورشید در ماه فوریه وارد آن میشود.[ 10
پس واژهی «هوت» (حوت) hut ، گونهی آوایی دیگری از واژههای «گوت gut / قوت qut / کوت kut / خوت xut» میتواند باشد. چنانکه در فرهنگنامهها، معنای واژهی «کوت / قوت» چنین آمده: انباشته، توده، جمع، تودهی فشرده، گردآمده در یک جا، مقدس، فراوان. پس واژهی «بارکوت» barkut میتواند به معنای «ماهی بزرگ» و در معنای مجازی «فراوانی بسیار» باشد. در واژهی «بارکوت» barkut ، بخش «بار» bar به معنای بزرگ، بسیار، درشت، حجیم، متراکم ، درشت پیکراست، و«کوت» kut به معنای نیک، خوش، خجسته، برکت، و فراوانی است. این دو واژه با هم ترکیب شده و «بارکوت» را تشکیل میدهند که معنای آن چنین است: «بسیار پربرکت باشد»، «بسیار خجسته باشد»، «بسیار فراوان باشد»،«بسیار شاد و نیکو باشد». به همین دلیل در میان برخی از اقوام ترک، هنگام دیدار با دیگری، این جمله را میگویند: bərxurdar olasan «برخوردار باشی». عبارت Bərxurdar olasan (=برخوردار باشی) در اصل barkutar olasan (=بارکوتار باشی) است. در این جمله، واژهی «بارکوتار» barkutar شامل «بار» bar (= بزرگ، درشت، حجیم، متراکم)، «کوت» kut (= نیک، خوش، خجسته، پربرکت و فراوان) و «آر» ar (= پسوند اسمساز) نشاندهندهی جمع یا پیوستگی میباشد. واژهی «آر» ar همچنین دارای معانی اسطورهای چون «سرخ»، «مقدس»، «پاک»، «دور از پلیدی و آلودگی»، «الهی» و «خدایی» نیز هست. بهنظر ما،عبارت «موبارَک قیرمیزی اولار» یعنی« مبارک قرمز میشه» نیز به سبب وجود بخش «آر» ar در انتهای واژهی «بارکوتار» Barkutar // «بارقوتار» Barqutar (برخوردار) گفته میشود.
بدین ترتیب، واژهی «بارکوتار» barkutar یعنی «در خوبیها و خوشیهای بسیار زندگی کنی»، «در نیکیهای فراوان باشی» و بهصورت مجازی «بسیار تندرست ،سالم و نیکو باشی». اگر واژهی «بار» bar را در «بارکوت» به صورت «پار» par بدانیم، آنگاه باید واژهی «بارکوت» را به صورت «پارکوت» parkut یا «پار.قوت» parqut برپا نمود و معنای واژهی «پارکوت» میشود : «ماهی درخشان و نورانی»، «ماهی مقدس و الهی» و «الههی ماهی» یا «خدابانوی ماهی».
جرمی بلک و آنتونی گرین بر این باورند که : ]در اسطورهشناسی، ارتباط ماهی با خدای آب «انکی» Enki ،رابطهای طبیعی و عادی است. چراکه «انکی» خدای خرد، عقل و هوش نیز بهشمار میرفته، و ماهی هم نماد «خرد»، «تفکر» و «عقلانیت» محسوب میشده است. تصویر ماهی بر روی مهرها، بهویژه مهرهای دورهی باستانی بابل، اغلب در کنار تندیسها و عناصر ناهنجار و شوم (مثلاً در صحنههایی از هجوم خدایان و دیوان به انسان) دیده میشود. شاید حضور ماهی در این صحنهها بدین دلیل باشد که ماهی، بهعنوان نماد نیکی و خیر، در برابر دیوان و نیروهای اهریمنی و سیاه، نوعی تعادل و توازن برقرار میکند.[ 11
خدای تبرّک ،خجستگی،جشن وآیین شادباشی، در اسطورهشناسی ترک، بهویژه در اسطورهشناسی ترکهای اوغوز، با الهه "آناهیتا" Anahita مرتبط است.
نشان و نماد الهه آناهیتا، ماهی است. او به شکل و ظاهر و پوشش ماهی درمیآمده است. به همین دلیل است که اقوام سامیزبان به ماهی "هوت (حوت) hut /هیت (حیت) hit " میگفتند و اکنون نیز واژهی "هوت" (حوت) در زبان عربهای سامیتبار به معنای "ماهی" و "ماهی بزرگ" است.
برای اثبات این گفتهمان میتوان به منابعی همچون لغتنامهی دهخدا، فرهنگ فارسی معین، فرهنگ آبادیس و فرهنگ لغت المعانی مراجعه کرد.
رد پای واژهی "هوت" (حوت) Hut را همچنین میتوان در قرآن کریم یافت.
در قرآن، از جمله در داستانهای حضرت یونس و حضرت موسی، "هوت" (حوت) به معنای "ماهی بزرگ" و "نهنگ" آمده است.
الهه آناهیتا (آناهیت)، الههی ترکهای اوغوز، مادر ماهی، پری آب، پری دریا و الههی فراوانی و افزونی بهشمار میرفته است.
ژاک دوشن-گیمن میگوید : ]این الههی ترکهای اوغوز (آناهیت)، با الهه "نانا"ی Nana ("نَنَه" Nənə) اقوام سومری و ایلامی ترکتبار، و الههی کهن "آرتمیس" Artımıs (الههی جانوران وحشی) یکی دانسته شده است[. 12
وقتی گفته میشود «کوتلو اولسون»، در اصل گفته میشود «هوتلو (حوتلو) hutlu اولسون». چون «ماهی» نماد و نشانِ فراوانی، افزایش و برکت است، خواستار آنیم که او (آن شخص مخاطب) مثل «ماهی» یا «ماهی گونه»،«ماهی مانند»، «ماهی وار» یعنی همچو «هوت»//«حوت» (قوت//کوت) باشد.
ماهی نیز بهعنوان نماد این «کوت»، برکت، رفاه، پاکی روح و نور الهی، جایگاه مهمی در اسطورهشناسی دارد. از همینرو، در جشنها، شادیها، عروسیها و نامزدیها، از نقشها، طرحها و پیکرههای ماهی بسیار استفاده میشود. حتی در میان برخی از اقوام ترک، ماهی بهعنوان قربانی نیز پیشکش میشده است. بخشیدن یا تقسیم کردن ماهی، نوعی «تقسیم کوت» (تقسیم خجستگی) و پخش برکت و فراوانی محسوب میشده است. این اندیشهی مربوط به «کوت kut / قوت qut » که با ماهی مرتبط است، تنها در میان ترکان اوغوز نیست، بلکه در تفکر اسطورهای قبایل دیگر ترک مانند آلتای، یاکوت، تاتار، باشقیرت، قرقیز، قزاق، ازبک، خاکاس و دیگر تیرههای ترکی نیز جای دارد.
ماهی نیز بهعنوان تجسم این «کوت» (خجستگی و تَبَرّک) در تمامی آیینهای مربوط به آب حضور دارد. در اسطورهشناسی اقوام ترک، آب نماد آغاز زندگی، پاکیِ روحی و نوزایی است. ماهی که موجودی ساکن در این آب است، بهعنوان حامل «کوت» (= برکت ، فراوانی ، خجستگی )اعطاشده از سوی خداوند شمرده میشود. از این جهت، واژهها و مفاهیم مرتبط با ماهی، معانی اسطورهای و دینی داشتهاند. بهویژه در پیوند با آناهیتا Anahita و انکی Enki ، ماهی مقدس بهشمار آمده است. ماهی همچنین بهعنوان حافظ ونگهبان فراوانی و عنصر آب نگریسته میشد. بههمین دلیل، در برخی از اقوام ترک، هنوز هم اصطلاحات ، تفسیرات و تعبیرات مرتبط با ماهی وجود دارد. برخی از قبایل و طوایف ترک، الههی برکت را به شکل "ماهیپوش" تصویرنموده اند.
از همین روست که در میان این مردم، ماهی را بطور گسترده ای با واژگانی چون "قوت" qut، "کوت" kut، "خوت"xut،"حوت"hut، "حیت"hit، "حِت" hetو "خِت" xet میخواندهاند.
این تفاوتهای آوایی به منشأیی واحد اشاره دارند و ریشههای اسطورهای را نشان میدهند.
احتمال زیادی وجود دارد که نامهای اقوام بزرگ «کوتیها»، «حوتیها» و «هیتیها» (حیتی ها) که در سرزمینهای آناتولی و ایران باستان زندگی میکردهاند، نیز با این ریشه مرتبط باشند.
در برخی منابع نیز آمده است که الهه "آناهیتا" بهشکل ماهی تجلی مییافته است.
و این، پیوند او با عنصر آب و قدرت زایندگی و حیاتبخشی او را نشان میدهد.
خدای جشن ، میمنت ، تبریک ، تبَرّک ، شادباش و خجستگی در اسطورهشناسی ترک، بهویژه در اسطورهشناسی اُغوز-ترک، با الهه "آناهیتا" در ارتباط است.
همچنین، ماهی نماد عقل، هوش،ذکاوت و درک نیز بهشمار میرفت و ارتباطش با خدا "اِنکی" Enki نیز به همین دلیل است.
بر اساس این تحقیق و تدقیق در خصوصیات نمادین و سمبولیک ماهی در میفولوژی ترکان باستان با توجه به نقش و وظیفه ی نمادین آن (فراوانی ، برکت ، افزونی) چنین استنباط میشود که نام این موجود آبزی نیز از منظر میفولوژی ترکان انتخاب گردیده است.
نام ترکی این موجود آبزی که "بالیق" Balıq است، به احتمال بسیار قوی در اصل فرم تغییریافته ی واژه ی ترکی «بُوللوق» Bolluq به معنی "فراوانی"،"فزونی"، "انبوهی"،"بیشماری"، میباشد که به مرور زمان طی اعصار و قرون ، تغییر لِکسیکی در آن (واژه بُوللوق) پیدا شده و به فرم «بالیق» Balıq درآمده است. از تحفیقات به عمل آمده چنین معلوم میشود که ترکان باستان واژه ی بالیق را به معنی "شهر" بکار میبردند نه به معنی حیوان آبزی که فعلا به اسم "ماهی" میشناسیم. از این گفتهها چنین نتیجه گرفته میشود که نام دولت و کشور "هیت" hit /"هت" het /"هیتی" hiti که پیش از میلاد در آناتولی بنیان نهاده شده بود، نیز با همان الههی «قوت qut /کوت /kut /حوت hut /خوت xut » یا بهعبارتی با الههی ماهی، «آناهیت» یا «آناهیتا» مرتبط است.
در اسطورهشناسی شماری از اقوام ترک، «گوسفند» Qoyun نماد و نشانِ خیر، برکت و فراوانی شمرده میشود. افزایش گوسفندان و تبدیل گوسفندان سفید و سیاه به نماد زئومورفیک و اُونقون، در جهانبینی اسطورهای ترکهای اوغوز اهمیت زیادی دارد. در اسطورهشناسی ترک، بهویژه در میان ترکهای اوغوز، گوسفند بهعنوان «اُونقون» (نماد توتمی مقدس) شناخته میشد. گوسفند سفید و سیاه دارای معانی اسطورهای متفاوتی بودند و گاه بهعنوان تجسم نیروهای آسمانی در زمین در نظر گرفته میشدند. این مسئله نشان میدهد که در تفکر اسطورهای، حیوانات تنها موجوداتی زیستی نبوده، بلکه دارای ماهیت معنوی و نمادین نیز بودهاند. نام حیوان «گوسفند» نیز میتوان گفت از این رو انتخاب شده است که در زبان ترکی کهن (بهویژه در میان ترکهای امروزین ازبک)، واژهی «قویون» Quyun به باران و بارانهای سنگین و پُرشدت توام با طوفان گفته میشده است و میدانیم که باران نیز خود نماد فراوانی، خیر و برکت است. اگر باران ببارد، در زمین جویبارها ، نهرها و رودها جاری میشود و آب فراوان میگردد؛ و زمانی که آب فراوان باشد، گیاهان، کشت و زرع، غلات و میوه جات نیز فراوان خواهند بود. از این رو، نام حیوان «گوسفند» Qoyun با واژهی «قویون» Quyun (= باران) بههم پیوند دارد.
]جزء «قو» Qu در واژهی «قویون» Quyun ، در بسیاری از زبانهای اقوام ترک کهن بهمعنای خدای آذرخش و رعد و برق بوده است.
به همین دلیل، نام خدای رعد و برق و آذرخش در میان ترکهای هون Hun نیز، «قوار Quar // کوار Kuar » است.
واژگان "کوی Kuy / قوی Quy / کو ku / قو qu " در زبانهای ترکی آذربایجانی، ازبکی، آلتایی، اویغوری، قزاقی، تاتاری، باربین، تِلِهاوت (تئلئوت)
و دیگر زبانهای ترکی بهمعنای "صدا، فریاد، داد زدن، خبر دادن، جار زدن" بهکار میرود.
این واژهی ترکی، در واژهی ترکیِ «گوش» یعنی «قولاخ» نیز بهکار رفته است.[ 13
ما در "اوغوزنامه" مبنی بر اینکه «گوسفند سفید» و «گوسفند سیاه» از سوی ترکان ، نماد و توتم بشمار میرفته نیز برمیخوریم . 14
در میان اقوام کهن ترک، «گوسفند» بهعنوان اُنقون ongun، نماد و نشان زئومورفیکِ حاصلخیزی،محصول دهی،پُرباردهی ، باروری و افزونیِ نسل محسوب میشده است.
برای آنکه پسران اوغوزخان در آینده تولید و افزایش نسل یابد و زندگانیشان پر از فراوانی گردد، گوسفند را به عنوان اُونقون ongun و توتِم آنها به آنان اختصاص میدهد.
]اعتقاد و باور به اُونقون و توتمِ زئومورفیکی (حیوانی) بودن گوسفند، تا روزگار نزدیک، در میان بسیاری از اقوام ترک زنده بوده است. آنان بر این باور بودند که گوسفند، اُونقون و توتمِ حاصلخیزی،پُرباردهی، باروری و افزونی بود.
بنابراین تفکرو باورِ اُونقون و نماد بودن گوسفند چنان نیرومند بوده است که تا دههی ۱۹۳۰ قرن بیستم نیز همچنان زنده مانده است. اِتنوگرافِ (=مردمشناس، مردم نگار،قوم نگار) روس، آ. لیپسکی A. Lipski چنین مینویسد: «در میان ترکان خاکاس، از دیرباز مجسمهی گوسفند – قوزه منگیر ( Quze Mengir) ، اُونقون و توتِمی بوده که به باروری و زایش گوسفندان یاری میرسانده است.»
از اینرو، خاکاسها جشن و آیین شادمانیِ محصول موفق را (پس از برداشت غلات) در کنار قوزه منگیر برگزار میکردند و به شرف او قربانی میکردند و از قربانی به او سهمی میدادند و به همین دلیل، مردم ترکِ آذربایجان نیز بر روی سنگقبرها و سنگنشانها تصویر سر و کله ی گوسفند و نقش قوچ را ترسیم میکردند.15 [
برخی از اقوام ترک، بز (نَر آن، یعنی تَکه) را بهعنوان نماد و نشان فرخندگی و فراوانی برگزیده اند. بز نیز، چون گوسفند، حیوانی بسیار سودمند و سودرسان بوده و همزمان بهعنوان نماد بهار شمرده میشده، پس بهعنوان نشان و توتم فرخندگی و فراوانی نیز برگزیده شده است.
در خصوص نقش بز در میفولوژی ترکان ، جای دارد که به اثر میرعلی سیداوف اشاره شود که در آن میگوید: ]«به مانند زئوس در یونان ، الهه "آمبار" Ambar ، نگهبان و محافظ زنان ، برخی ویژگیهای اسطورهای الهه Diza "دیزا" (الهه آب، باروری و زایش در میان اقوام باستانی آسیای میانه) را نیز به خود گرفته بود. افسانهای هست که گویا یک بُز کوهی وحشی از کوه بهسوی الهه "آمبار" مقدس میآمده و با دوشیدن آن بُز، شیرش را مینوشیده است. یعنی خدایان، الههها، پهلوانان و دلیران، توسط بُز پرورش یافتهاند. آن ذات و شخصیتی که در حماسههای اقوام ترک توسط بز پرورش مییابد، جوهر و خودِ ذاتِ طبیعتِ زنده است. تولد، زندگی و مرگ انسان به بهار، تابستان و زمستانِ طبیعت تشبیه میشد.
تصور مرگ و زندگیِ دوباره ی طبیعت، در باور سومریهای باستان نیز وجود داشته است. آیین و مراسمی که به افتخار خدای باروری سومریان، «تموز» Temmuz ، برگزار میشد،نیز با چنین باوری همخوانی داشت.
در میان آذربایجانیها در گذشته ، نبرد میان بهار و زمستان را بهصورت آیین و مراسمی برگزار میکردند. این باور در فولکلور بومی ملت ترک آذربایجان و در آیین نمایشی «کوسا-کوسا» Kosa-Kosa بازتاب یافته است. کوسا Kosa نماد زمستان است و بُزی که او را میکشد، نماد تابستان و بهار میباشد. کوسا (زمستان) میخواهد هرچه هست جمع کند و ببرد، و نمیخواهد برود. بز برای پایان دادن به زندگی او، با او (زمستان) میجنگد و او را میکشد.
این نبرد، ریشهای میفیک و اسطورهای دارد. در نبرد میان زمستان و بهار، اندیشهی ابتدایی و آغازین خلق، جهانبینیشان، و باور به تحول همیشگی جهان بازتاب یافته است. بز در میان بسیاری از اقوام باستانی، از جمله اقوام ترکزبان، بهعنوان نماد بهار و محصولاتی که با بهار مرتبط میباشد، شناخته میشده است. در باور اقوام کهن ترک، بُز نماد بهار و نعمتهای آن است، و چون نماینده بهار است، در حماسههای ترکی بیش از هر کس دیگر، او در فکر و نگران احیای دوباره طبیعت است[. 16
یکی از نمادهای فراوانی و برکت ، گلدان یا کوزه است. گلدان یا کوزه، گردنی کوتاه و تنهای گرد دارد که آب از دهانهاش لبریز است. گاه به تصویر کشیده میشود که انواع ماهیها در درون آن شنا میکنند یا جای آب آن را پر کردهاند. ممکن است تمامی تندیسها این گلدان را در دست داشته باشند. این گلدان یا کوزه، از کهنترین دوران تاریخی تا دوران نخستین دودمان پارسی، یعنی هخامنشیان، جایگاهی ویژه در هنرهای ظریف داشته است.
]این گلدان یا کوزه و یا تُنگِ آب، در تمدن دورهی سومر – اکد گاه در دست خدای آب (انکی Enki // ائا EA) است، اما در آن دورهها، همچون دورانهای بعد، بیشتر اوقات "لاهمو" (لاحمو) Lahmu آن را در دست دارد. چنین به نظر میرسد که این نقش به آفرینشهای "ائا" و "آبزو" مربوط بوده و نماد زایش و فراوانی بوده است.[ 17
ظاهراً نام اکدی این گلدان «هِگالو» Hegallu بوده که به معنی فراوانی است.
در خصوص واژه ی هِگالومیتوان گفت که در این واژه، "He" همان "ها" ha /"خا" xa (= دانه/ بذر/تخم)، "گال" gal (= ضخیم / متراکم / تودهای) و "لو" lu نیز پسوند مالکیت است، که در مجموع به معنای "بسیاری" ،"افزونی" و "فراوانی بیش از حد" است.
در بسیاری از ملل ترکزبان «گرگ» از برجستهترین توتمهای زئومورفیک (حیوان نماد) شمرده شده است و گاهبهگاه خورشید به شکل این حیوان تصور شده است. دقیقاً به همین دلیل نیز در افسانههای اسطورهای کهن، افسانههای تاریخی، حماسهها و قصهها گرگی (= بؤری böri) که نماینده و تمثیل گرِ خورشید است، همیشه با پرتو خورشید و در ارتباط با اَنوار آن ، به چشم مردم ظاهر میشده است.
برای مثال، در «اوغوزنامه» وقتی گرگ از آسمان فرود میآید، به شکل انسانشده و انسان گونه ی خورشید، درون نواری یا دسته پرتوی از نور، وارد خیمهی (چادرِ) اوغوز میشود و به او راه نشان میدهد:
نقل قول از اوغوزنامه:
]هنگامی که صبح زود شد، به چادر اوغوز خان، نوری (پرتوِ روشنایی ، شعاع نوری) یا اشعه ای از خورشید وارد شد. از درون آن نور، روباه آسمانی رنگ، گرگ نر بزرگی با رنگ نقرهای آسمانی بیرون آمد[. 18
گرگ، در اسطورهشناسی ملتهای ترک، بهدلیل اینکه نشانهی خورشید است، بهعنوان نماد تبرک (مقدس) و خوشیُمنی نیز شمرده میشود. به این گرگ در زبان مغولی «بؤری» böri گفته میشود. واژهی «بوری» Bori در اصل «باریغ» Barığ یا «باریق» Barıq بوده است. «باریغ» Barığ یا «باریق» barıq ، چون بهعنوان نماد و نشان خورشید شمرده میشده، معنای «تَنگری» (خدا) یا «الله» را نیز، گاهبهگاه باخودحمل کرده است و به همین دلیل، با افتادن «غ» نرم در پایان این واژه، به صورت «باری» درآمده است.
این واژه در این معنا، همانگونه که در زبان و ادبیات فارسی در ترکیب «باری»، «باری تعالی» (= خداوند) به کار میرود، در اصطلاحی که به معنای خداست، نشان داده میشود. 19
این واژه اکنون نیز، در زبان و ادبیات فارسی به معنای خدا بهکار میرود.
باریغ Barığ ----> باری Barı ----> Bari باری
واژهی ترکی"باریق" Barıq را عربها نیز، از زبان مردم ترک گرفتهاند و آن را به شکل «بارق» Barq / «برق» Bərq درآوردهاند، در ابتدا برای رعد و برق، درخشش آذرخش، و در زمانهای اخیر بهمعنای الکتریسیته بهکار میبرند. 21
واژهی «بَرق» Bərq در زبان عربی- فارسی هم اکنون نیز برای درخشیدن، درخشش،تشعشع، نورافشانی وتابش(= برق زدن) به کار میرود. بنابراین، واژهی «برق» Bərq که در زبان و ادبیات عربی-فارسی به کار میرود نیز، بن و ریشه اش از واژهی ترکی-مغولی «باریغ» barığ،«باریق» barıq گرفته شده است.
بخش نخست واژهی ترکی-مغولی «بوُری» Bori یا «بؤری» Böri یعنی «بوُر» Bor / «بؤر» Bör ، وارد زبان فارسی شده و اکنون نیز به معنای «بُریدن»، «بُرّندِه» (= تیز) ، «قطعکننده» و«پارهکننده» به کار میرود.
بخش دوم واژهی ترکی-مغولی «باریق» Barıq ، یعنی «یق»//«ایق» ıq ، را میتوان با واژهی کهن ترکی «آق» aq / «اوق» oq مرتبط دانست.
واژهی «آق» aq یا «اوق» oq در زبان ترکی کهن به معنای خدا بهکار میرفته است و بهعنوان اثبات، میتوان گفت واژهی «اُوقان» oqan یا «اوغان» oğan (= خدا،ایزد،رَب) 21 نیز به همین «آق» aq / «آغ» ağ یا «اوق» oq / «اوغ» oğ مربوط است. میتوان گفت معنای نخست و درجه اول واژهی «آق» یا «اوق» همان خداست، و معنای درجه دوم آن تیر و پیکان (= اُوق oq // اُوک ok // اُوخ ox) بهشمار میرود. همانگونه که رنگ «سفید» (=آغ // آق// آک)، در اسطورهشناسی ترک به خدا مربوط است، نشانهی خدا و رنگِ خداست.
واژهی «بار» Bar در زبان ترکهای باستان، در اصل «پار» par بوده است.
واژهی «پار» گونهی آواییِ واژهی «بار» است. «پار» در زبان ترکی کهن، معنای «خدا» را داشته است. «پار» همچنین معنای «درخشیدن» ، «تابیدن» ،«تشعشع» را نیز داشته است، به این سبب که نخستین خدای مردم ترک خورشید بوده است، بنابراین واژگان «بار» و «پار» که به معنای خدا بهکار میرفتند، معنای درخشیدن ،درخشش و تابش را نیز یافته و در این معانی نیز استفاده شدهاند.
بهاینترتیب، واژگان «باراق» baraq / «باروق» baruq / «پاراق» paraq / «پاروق» paruq که بهمعنای ایزد و خدا بهکار میرفتند، بهمعنای «خدای درخشان» و «خدای تابان» نیز استفاده میشدهاند. با در نظر گرفتنِ اینکه واژه ترکی بار به معنی و مفهوم درخشان و از طرفی هم واژه ترکی آق به معنی سفید میباشد ، پس بی جهت نخواهد بود که واژه ی "وَرَق" رایج و مستعمل در زبان عربی و فارسی را نیز )با در نظر گرفتن تبدیل صامت "ب" B به صامت "و" V) ماخوذ از همین واژه ی ترکی باراق بدانیم.
باراق < baraq واراق < varaq وَرَق vərəq.
وقتی گفته میشود: دفتر صدبرگ یعنی دفتری که یکصد "برگ" یا "وَرَق" دارد. چنین معلوم میشود که واژه ی "برگ" سینونیم واژه ی "ورق" میباشد. بنابر این واژه ی "برگ" با واژه ی "وَرَق" مترادف و هم معنی میباشد. واژه ی "برگ" مستعمل در زبان و ادبیات فارسی ، در اصل ماخوذ از واژه ی ترکی "باراق" و فرم تغییریافته ی دیالکتی آن میباشد. باراق baraq (باراگ (barag < بَرَق bərəq (بَرَگ bərəg) < بَرگ bərg .
واژگان «باراق» baraq / «بَرَق» bərəq در زبان مردم ترک ازبک هنوز هم به معانی «سودمند»، «برکت»، «مفید»، «سودآور»، «فراوانی» و «زیادی» بهکار میروند. واژهی «باروق» Baruq / «بُوروق» Boruq / «بوُروُک» Borok وارد زبان عربی شده و به معانی «آذرخش»، «درخشش رعدوبرق» و «بَرق» (= الکتریسیته) بهکار گرفته شد. 22
به همین دلیل، برای نشان دادن نشانه و نماد هشداردهندهی خطر برق و برقگرفتگی، و برای نشان دادن نماد برق در میان ملتهای جهان، از نمادی که معنای واژهی «بُوروُک» borok را میرساند، بهره میبرند.
در زبان عربی، از واژهی ترکی «بارق» barq / «بارک» bark ، واژگان گوناگونی به معنای «تبریک» و «طهنیت گویی» پدید آمده است. از جمله، واژههایی مانند «بارَکَالله» barək əllah که در آن «بارَکَ» barəkə (= مبارک،خجسته)، «تبریک» (= شادباش گفتن،طهنیت گفتن)، «بارقه» barqə (= برق، درخشش آذرخش)، و غیره پدید آمدهاند. واژهی «تبریک» در زبان عربی به معنای «خوششانسی ، نیکبختی و موفقیت خواستن» است. در زبان عربی، در واژهی «بوُرُوک» borok (که پیشتر ذکر شد)، بخش «بوُر» bor به معنای «بریدن»، «بریده»، «دوپارهشده» و «اُوق» oq (= اُوک ok ، اُوخ ox)، به معنای «تیر و پیکان نوکتیز» است. پس، واژهی ترکی «بُورُوک» borok به معنای «تیر شکسته شده» است که این نیز بهعنوان نماد برق (=الکتریسیته)، برای همهی ملتهای جهان آشنا و شناختهشده است. از نظر ما، واژگان امروزی زبان انگلیسی مانند break با تلفظِ: بریک (= شکستن // خُرد شدن) ، breaking بریـکینگ (= شکاندن، خُرد کردن) ،broke بروُک (= شکست، خرد شد) و broken بروُکِن" (= شکسته، خُردشده) نیزازهمان واژهی کهن ترکی «بوُرُوک» borok گرفته شده و در زبان انگلیسی کاربرد یافتهاند. برخی از اقوام ترک، از جمله ترکان اوغوز، واژهی «بوری» bori / «بؤری» böri (= جانور درنده یا گرگ) را به شکل «کورت» kurt // «قورد» qurd بهکار بردهاند. آنان این واژه را بهعنوان سَمبُل و نماد خورشید، مقدس شمردهاند. واژهی «کورت» kurt / «قورد» qurd در اصل «کُوروت» korut / «قُورود» qorud بوده است، که در گذر زمان، در دیالئکت مردم ترک، به شکل "کورت" kurt یا "قورد" qurd در آمده است.
"کُوروت" korut یا "قُورود" qorud ، از واژهی ترکی باستان "کُور" kor یا qor "قُور" (= آتش، خورشید، نور خورشید، پرتو نور) و پسوند "اوت ut / اود ud / اوز uz " که هم علامت جمع است و هم به معنای "چهره" ، "صورت" ، "سیما" و "رُخ" است، به وجود آمده است. واژهی "کُوروت" korut یا "قُورود" qorud به معنای "خورشید چهره" / "خورشید رُخ" ، "آفتاب روی" است. یعنی آنکه صورت، چهره و رخسارش شبیه خورشید یا آفتاب است. چنانکه برخی از اقوام ترک، واژهی "خُوروز" xoruz را در همین معنا، برای خروس به کار بردهاند. واژه ی "خُوروز" xoruz در اصل همان "کُوروز" kor. üz //"قُوروز" qor. üz میباشد. فرآیند تبدیل واژهی "کوروت" korut یا "قورود" qorud به "کُوروز" koruz یا "خوروز" xoruz (خروس) را میتوان چنین نشان داد:
کُور. اود kor.ud / قُور. اود < qor.ud کُور. اوث kor.uth // کُور. اوز kor.uz / قُور. اوث qor.uth // قُور. اوز < qor.uz خُور. اوث xor.uth / خُور. اوز < xor.uz خُوروز xoruz (=خروس)
این واژه های مرکب ترکی، واریانتهای فونتیکی یکدیگرند. لازم به ذکر است همین واژه مرکب ترکی "کُور. اوث" kor.uth به معنی "آتشین چهره" ، "آتش چهره"،"آتشین رُخ"،آفتاب روی"،"خورشید چهره" ،در اسامی اشخاص چون "کوروس" Kuros و "کوروش" Kurosh امروزین تجلی یافته ، خود را به وضوح می نمایاند. بنابر این چنین معلوم میگردد که اسامی اشخاص چون "کوروس" و "کوروش" (= نام اولین شاه سلسله ی هخامنشی) ، ریشه در میفولوژی و زبان ترکی داشته و علیرغم تغییرات آوایی و فونوتیکیِ جزئی، در جرگه ی اسامی ترکی به شمار میرود. در اینجا جا دارد به این موضوع هم اشاره شود که نخستین شاه سلسله پارسی یعنی کوروش، دو رگه بوده و نسب او از طرف مادر، ترک مادی است . او پسر ماندانا و نوه ی آستیاک آخرین شاه ترکان ماد میباشد. کوروش تا رسیدن به بلوغ و کودتا علیه پدربزرگ خویش(=آستیاک)، و براندازی حکومت ترکان ماد به سرکردگی آستیاک، در دربار ماد رشدونمو یافته و طی این مدت زندگی در دربار و سرای حکومتیِ ماد، به تمامی امورات دولتی و اداره ی دولت و چم و خم و زیر و بم و نقاط ضعف دولت و اداره ی حکومتی ترکان ماد از نزدیک واقف و آشنا شده و سرانجام طی تبانی با وزیر آستیاک بنام هارپاک یا آرباک، حکومت ترکان ماد را بر انداخته و برای نخستین بار در تاریخ ؛ حکومتی از تبار پارسی (فارسی) تحت عنوان هخامنشی را بنیان نهاد.
کُور.اوث kor.uth < کُور.اوس kor.us < کُوروس Korus < کُوروش Korush
ایمان به خورشید، بهصورت کموبیش دگرگونشده، در افسانهها و داستانهای دیگر اقوام ترک نیز بازتاب یافته است. از این دیدگاه، افسانهی "خروس و پادشاه" جالب توجه است. در داستان، خروس با خورشید و شاه با تاریکی مرتبط است. روشن است که در میان بسیاری از ملتها، از جمله ملل ترک،خروس به عنوان نماد زئومورفیک (حیوانگونه) و توتمی است که طلوع خورشید را خبر میدهد. از همین روست که اغوزخاقان، هنگام اعطا وبخش نمودنِ فرمانروایی به پسرانش، خروس را بهعنوان توتم و نشانهی قبیلهای به آنها میدهد و ماسک و نقش آن را (= نقابش را) بر سر چوبی به بلندای چهل "کولاج" (واحد قدیمی طول) قرار میدهد.
]در میان اقوام ترک، از آن جمله در اسطوره شناسی ترکان اغوز، خروس نماد روشنی ، روز، نور و خورشید است که شاه آن را میبلعد (به این مفهوم که در طبیعت، شب و تاریکی، خورشید را میبلعند، یعنی خورشید غروب میکند.
سپس شکم شاه پاره شده و خروس به دنیای روشنایی و روز روشن بازمیگردد.
از دید اسطورهشناسی ترک، میتوان چنین توضیح داد: شب (شاه)، خورشید (خروس) را هنگام غروب میبلعد، و صبحگاهان هنگام دمیدن سپیده (پاره شدن شکم شاه)، خروس به روشنایی و روزِ روشن بیرون میآید و خورشید دوباره جهان را روشن میسازد[. 23
]در میان ترکان آلتایی و قزاق، خدایی به نام "قودای" Quday یا "قوتای" Qutay وجود دارد. در نام "قودای" (در لهجهی قزاقی و قرقیزی: "کودای")، واژهی "قود qud / قوت qut " بهکار رفته است. بخش "قود" qud // "قوت" qut موجود در ترکیب "قودای" quday // "کودای" Kuday ،به معانی خوشبختی،روح، نیروی حیات ، مغز و جوهره ی زندگیست پس، نام این خدا به معنای "بخشندهی نیروی حیات و زندگی"، "بخشندهی روح"، "آفریننده" و "آفرینندهی انسان" است.[ 24
]واژهی "قوت" qut در «دیوان لغاتالترک» به معانی "سعادت"، "دولت"، "بخت"، "اقبال" آمده است. درعین حال واژهی "قوت" qut در زبان مغولی نیز به معنای مبارکی، سعادت، بخت، اقبال و دولت است.[ 25 ]واژهی "قوت" با اندیشه و تفکر اسطورهای ترک مرتبط است و در زبانهای ترکی معانی جالب و ویژهای داشته است. معانی "قوت" qut چون "دهندهی روح / جان"، "جوهرهی زندگی"، "خوشبختی" و دیگر مفاهیم، در میان اقوام ترک بهطور گستردهای رایج بوده است.
«منلیک تِکین» (که در قرن نهم میلادی حکومت کرده) ، پس از اینکه به مقام خاقانی رسید، در "اولوغ تِنکیر" (Uluğ Tenkir) قوت گرفته ، عنوان "آلپ تولوک بیلگه خاقان" (= خاقان دانا ، قهرمان وسخت کوش) را به دست آورد.
"— معنای جملهی بالا چنین است:
در آسمان بزرگ، منلیک تکینِ « ağ yazı » (= قوت / خوشبختی) یافته ، عنوان و لقب " Alp Tuluk Bilge Kağan " یعنی "خاقان دانا، قهرمان، و سختکوش" را گرفته بود . (تولوک = کسی که زحمت را دوست دارد / سختکوش[. 26
یکی از واژه ی مرسوم و رایج در سنّتها و رسم و رسومِ آیینهای مردم ترک، واژهی «آلقیش» alqış و"آلقیشلاماق" alqışlamaq میباشد که ریشه در همین آیین و رسم "کوتلاماق" (=تبریک،تبریک گویی،میمنت ،طهنیت) ترکان دارد.
زمانیکه کسی، شخصی دیگر را مورد «آلقیش» قرار میدهد، در حقیقت و در واقع، او را تبریک میگوید و عمل «کوتلاماق» (= تبریک گفتن) را انجام میدهد.
میتوان گفت که واژههای «آلقیش» و «آلقیشلاماق»، با «قوت qut / کوت kut » و فعل «کوتلاماق»، از یک ریشه و دارای یک معنا هستند.
برای توضیح این موضوع، لازم است واژهی "آلقیش" را شرح دهیم.
]در واژهی «آلقیش» alqış ، بخش «آل» al، معانی متعددی دارد.[ 27
]واژهی «آل» دارای طیف متنوعی از معانی است: نیرنگ / فریب / تبار / نسل (در عربی) / قرمز و سرخ. واژهی «آل» با تفکر و اندیشهی اسطورهای مرتبط است.
دانشمند آذربایجانی «بوداقوف»، واژهی «آل» را واژهای چغتایی (جیغاتای) و ترکی میداند.[ 28
]«و. و. رادلوف» برای این واژه، در زبانهای چغتایی و اویغوری، معنای «مکر و حیله ، نیرنگ و فریب، فریب دادن»، در زبان آلتایی، معنای «بلندی، قدرتمند، قادر،توانا»، و در لهجههای تاتاری (قازان، کریمه)، کومان، ترکی و شماری دیگراز زبانهای ترکی، معنای «سرخ»، «مُهرو نشان سرخ» را ذکر میکند.[ 29
]بسیاری از این معانی، هنوز هم در زبان ادبی ترکی آذربایجانی بهکار میروند.
واژهی «آل» در عین حال به معانی «بلند، رفیع،والا،قدرتمند، نیرومند»، نام الههی آتش نیز بوده است.[ 30
]یکی دیگر از معانی این واژهی چندمعنایی، «مقدس و قُدسی» است[. 31
واژهی «آل» در زبان ترکی (با درنظرگرفتن خورشید) ، به معنای «سرخِ بلند» "سرخِ بلند آسمان"،"سرخ ِ واقع در بلندای آسمان" است.
ترکهای آذربایجان، از واژهی «آل» ترکیباتی ساختهاند که معنای تبَرّک، قداست و قدرت را میرسانند و یکی از این واژهها، همان «آلقیش» است.
]برخی از تُورکولوق های (تُرک شناسان) روس نوشتهاند که واژهی «آل»، نام الههی آتش و اُجاق در میان اقوام ترکزبان بوده است.[ 32
بنابراین واژهی «آل» و واژگان برگرفته از آن، در آغاز نام الههی خیرو نیکی ،خوشیُمنی، یعنی الهه ی آتش و اُجاق بودهاست.
«آل» که معانی «بلند، رفیع،والا، قدرتمند» را میدهد، نام خدای خورشید بلندمرتبه، و همچنین الههی آتش بوده که نماد زمینی خورشید شمرده میشده است.
معنای "بلند"،"بلند جایگاه"،"رفیع" و "قدرتمند"ِ واژهی «آل»، خیلی کهنتر است.
پیوند دادن آن با باورهای اسطورهای، به دورههای بعدتر مربوط میشود.
بخش دوم واژهی «آلقیش»، در اصل «قوس» qus یا «کوس» kus است که در تلفظ ، حرف «س» به «ش» تبدیل شده است.
واژهی «کوس» kus / «قوس» qus در فرهنگ «قاموس ترکی» اثر «شمسالدین سامی»، به معنای «طبل بسیار بزرگ» آمده است. 33 واژهی «قوز» quz/ «کوز» kuz نیز در همان فرهنگ، به معنای «پیروزی و فتح» آمده است. 34
و میدانیم که واژهی «کوی» kuy در زبان ترکی کهن، به معانی «شهرت، آوازه، نامآوری،سیطره،نام در کردن،بلند آوازگی،معروف،ومشهوروشناخته شدن» است. در زبانهای گوناگون کهن ترکی،میدانیم که سه گروه زبانی «د» d،«ز» z و «ی» y وجود دارد؛ یعنی برخی از اقوام ترک،حرف «د» را بهجای «ی» یا «ز» ، یا حرف «ی» را بهجای «د» یا «ز» ، و «ز» را بهجای «د» یا «ی» تلفظ میکنند و بالعکس. بنابراین، واژههای «قوت qut / قود qud / قوی quy / قوز quz / قوس qus / قوش» quş گونههای آوایی (فونتیکی) یکدیگرند.
تمام اینها دارای معانی «شُهرت، آوازه، سیطره، نامآوری و نام درکردن ،مشهور شدن» هستند. بر این اساس، واژهی «آلقیش» بهطور کلی به معنای «شُهرت و آوازهی والا و بلند، رفیع منزلت» است، و«آلقیشلاماق» یعنی بلند وبالا دانستن، آوازه دادن و نامدار نمودن کسی وبلند آوازگی نمودن کسی(=معرفی کردن و اعلام نمودن) با صدایی بلند و رفیع توام با همهمه وسوت زدنها و کف زدنهاست.
و نتیجه اینکه، به احتمال بسیار زیاد، واژهی «کوت» kut که در فعل «کوتلاماق» (=خجستگی،تبریک گفتن) وجود دارد، همان واریانت یا گونهی دیگرِ فونتیکی (=صوتی) واژهی «کوس» kus یا «کوی» kuy است. و زمانیکه کسی به دیگری تبریک میگوید، به سوی او ندا میزند و با شادمانی، رُخداد خوب، نیک، سودمند و فرخندهای را که بر او واقع شده، خطاب به او با فریاد و بلند یادآوری و اعلام میکند.
]واکاوی واژهی «قوت» qut که در کتاب دده قورقود بهکار رفته، به روشن شدن مجموعهای از مسائل، بهویژه مسائل مرتبط با جهان اسطورهای، یاری میرساند.
واژهی «قوت» را نهتنها در دده قورقود، در آثار نسیمی، و سنگنوشتههای ترکی کهن میتوان یافت، بلکه در زبانهای ازبکی، قرقیزی، ترکی، یاقوتی، اویغوری و کارائیمی نیز بهوفور دیده میشود.
این واژه در زبانهای ترکی بسیار پُرمعناست؛ معانی آن شامل: «روح، نیروی حیات و زندگی، خوشبختی، سعادت، برکت، کامیابی، موفقیت» و دیگر مفاهیم است[. 35
در یادمانهای کهن ترک، مفهوم «کوت» kut بهروشنی بیان شده است.
در نوشتههای اورخون-ینیسئی آمده است که فرمانروا با دریافت «کوت» از سوی خداوند، به تخت مینشیند. این بهمنزلهی قراردادی میان خداوند و شاه تعبیر میشود. اگر فرمانروا «کوت» خود را از دست بدهد، یعنی رضایت خداوند را از دست بدهد، از تخت سقوط میکند یا کشورش دچار فاجعه و فلاکت میشود.این باور، پایهی دیدگاه سیاسی و دینی ترکان را تشکیل میداد.
مفهوم «کوت» در میان ترکان، نشاندهندهی مشروعیت حکومت دولت و خاقان نیز هست. بر اساس باور ترکان باستان، خاقان فردی است که از سوی خداوند «کوت» دریافت کرده و از طریق همین «کوت» است که حق فرمانروایی بر مردم را دارد. در عین حال، این «کوت» بهطور مستقیم با رفاه مردم، فراوانی، و قدرت دولت مرتبط دانسته میشود. اگر خاقان «کوت» خود را از دست دهد، این برای مردم نشانهای از بدبختی و برای دولت به معنای فروپاشی است. از این رو، «کوت» هم بهعنوان نیرویی سیاسی و هم دینی جلوهگر شده است.
در سطر نهم از کتیبهی کوچک «گؤلتکین» میخوانیم:
"Tanrı yarlıgadogın üçün özim gutim üçün kağan ubratın "36
«برای آنکه خداوند مرا مورد لطف و بخشایش قرار داد و به من قوتِ من عطا کرد، به فرمان خاقان پاسخ دادم.»
در سنگ نبشته ی موگیلیان خان (سده ی 8-7) ،واژه ی قوت به معنای خوشبختی آمده است :
«اوجا تانری اوقوق یار (زمین) سوب (آسرا) قایان قوتی تانلامادی»
" Ucatan – re ugug yar (yer) sub (asra) gayan guti tanlamadı" 37
یعنی: «خدای والا و بلند مرتبه ی آسمان، و زمین مقدس – سوب، به خوشبختی خاقان حرمت ننهادند»
در کتیبهای از سدهی نهم آمده است:
Gutlug baya targan öze buringi man 38 «قوتلوغ بایا تارقان اؤزه بویرینگی من») (men ege hoşbaht bağa tarxanın buyruğuyam
یعنی: «من فرمانبر آن تارقانِ خوشبخت و والا هستم»
نمونهای دیگر: "qarqma temiş qut ber qayman tenus" 39
«قارقما تمیش قوت بر قایمان تنوس» یعنی : گفته اند غرق مشو ! قوتت را ببخش و با روانی استوار بایست
واژهی «قوت» (در معنای خوشبختی) در اثر «قوتادغو بیلیک» یوسف خاص حاجب نیز آمده و به معنای «موفقیت ، ظفر و کامیابی» بهکار رفتهاست؛ 40 همچنین در کتاب فال کشفشده در "یارخوتو" yarxoto و در بسیاری دیگر از منابع قابل مشاهده است 41 .
«بوداقاوف»، «مالوف» 42، «تامسن اشتاین»، «شیخ سلیمان افندی بخاری» 43، «رادلوف» 44، نویسندگان لغتنامههای ترکی کهن 45، «اوروجاوف» 46 و دیگران، واژهی «قوت» qut را واژهای اصیل ترکی دانستهاند.
در داستانها و افسانههای ترک، اغلب به عباراتی چون «گلهی گوسفند»، «باران پربرکت»، «ماهیِ آورندهی فراوانی» و «خورشید پرتوپراکن» برمیخوریم.
این تصاویر، برداشتها و تصورات ترک درباره مفهوم «کوت» // «قوت» را نشان میدهند.این نمادهای اسطورهای نتیجهای طبیعی از جغرافیای زیست و شیوهی زندگی طوایف و قبایل گوناگون ترک است. این مفاهیم همچنین در ادبیات ترک، در داستانها، افسانهها و منظومهها جایگاه گستردهای یافتهاند. در عین حال، این مفاهیم نشاندهندهی رابطهی ترک با خدا، نگاه او به طبیعت و جایگاهش در کیهان هستند. «کوت»// «قوت» در فرهنگ ترک، درعین حال نماد نیروی معنوی و نیز فراوانی مادی و رفاه بوده است. از اینرو، مفهوم «کوت» kut نه تنها به معنای موفقیت و برکت است، بلکه بهمثابه نوری الهی، جوهرهی روح و اساس هستی معنوی انسان درک میشود.این مفهوم در سنت دولتداری ترکان نیز نمود پیدا میکند. منبع اصلی مشروعیت دولتهای ترک باستان، «کوت»ی بوده که از خداوند دریافت میشده است. این مفهوم از آسیای میانه تا آناتولی، ردپای خود را در جغرافیایی وسیع برجای گذاشته است. به همین دلیل، در میان ترکان، حیوانات و پدیدههای طبیعیای که نشانهی «کوت» دادهشده از سوی خدا هستند، مقدس شمرده شدهاند. برای نمونه، ماهی، گوسفند، آب، باران، خورشید و رعدوبرق از این دیدگاه اهمیت ویژهای دارند. در نظام اعتقادی ترکان، این موجودات طبیعی هم تجلی فراوانیاند و هم نمود قدرت خداوند. مفهوم «کوت» همچنین به اجداد و نیاکان نیز مربوط میشود. ترکان باور داشتند که ارواح نیاکانشان از راه «کوت» به نسل حاضر یا نسل های بعدی منتقل میشود. از این رو، درختان کهنسال و کوههای مقدس مورد احترام ویژهای قرار گرفتهاند. در آثار باستانی تُرک، مفهوم «کوت» (kut) بهروشنی بیان شده است. مفهوم «کوت» در سطح فردی نیز اهمیت داشت. داشتن کوت یا قوت برای یک فرد، یا کوتدار بودن یک انسان نشاندهندهی کامیابی، نیکبختی و موجب پربرکت بودن او بود. از این رو، مردم هنگام دعا برای یکدیگر، از عباراتی چون «کوتلو اول» kutlu ol (صاحب کوت // قوت باش)، «کوتلانسین» kutlansın (= کوتدار یا قوتدار شود)، «کوتلو یاشا» (کوتدار//قوتدار بِزی) استفاده میکردند. این واژگان همچنین بیان آرزوی نیکی، برکت و کامیابی برای یکدیگر است.
مفاهیم اسطورهای مرتبط با عناصری چون ماهی، بز، گوسفند،خروس،گرگ، خورشید و باران، بخشی از اندیشههای ترکان درباره کیهان و زندگی است.
Yazar : Fərhad Cavadi Yəkan Sədi(Abdulla oğlu) / İran – Azərbaycan – Urmiya / 30 Yanvar / 2014
منابع:
1- کرمر، ساموئل نوح، تاریخ از سومر آغاز میشود، ترجمهی حمیده کویوکان، انتشارات کبالجی، چاپ دوم، استانبول، ۲۰۰۲، صص ۱۱۲–۱۲۱
2- رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، انتشارات البرز، تهران، ۱۹۹۴؛ دربارهی چدامیشی، ص ۲۰۸
3- آ. اینان، شامانیسم، مجموعه مقالات آ. اینان، Less، D2-217 / D1-179
4- کرامر، ساموئل نوح، همان منبع، صص ۱۶۹–۱۷۱
5- میرعلی سیداوف،همان منبع، ص. 53
6- میرعلی سیداوف،همان منبع، ص.54
7- میرعلی سیداوف،همان منبع، ص.54
8- کرامر، ساموئل نوح، همان منبع، ص ۱۳۷
9- کرامر، ساموئل نوح، همان منبع، ص ۴۴۸
10- شمسالدین سامی، قاموس ترکی، چاپ چهارم، انتشارات قاپی، استانبول، ۲۰۰۴، ص ۵۶۱
11- جرمی بلک و آنتونی گرین، خدایان، دیوان و نمادهای بینالنهرین باستان (واژهنامه مصور)، ترجمهی پیمان متین، صص ۱۴۰–۱۴۱
12- دومزیل در تارپئیا، ش. ۵۶؛ لومل در جشننامه وِلر، لایپزیگ، ۱۹۵۹، ص ۴۰۵ به بعد / ژاک دوشن-گییمن، دین ایران باستان، انتشارات فکر روز، ترجمهی رؤیا منجّم، تهران، ۱۹۹۶، ص ۲۲۹
13- میرعلی سیدوف، در تأملی بر ریشههای نژادی مردم آذربایجان، ترجمهی رحیم شاوانلی، انتشارات اختر، تبریز، ۲۰۰۶، ص 552 550-551-
14- آ. م. شِرباک، اوغوزنامه، مسکو، ص ۱۰۷
15- میرعلی سیداوف،همان منبع ص. 202-203
16- میرعلی سیدوف، همان منبع، صص ۴۴۳، ۴۴۷
17- جرمی بلک و آنتونی گرین، همان منبع، ص ۳۰۵
18- میرعلی سیدوف، همان منبع، ص ۵۲۷
19- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۲۶۲
20- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۲۸۹
21- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۲۰۸
22- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۲۶۱
23- میرعلی سیدوف، همان منبع، ص ۵۲۵
24- میرعلی سیدوف، همان منبع، ص ۴۵
25- محمود کاشغری، دیوان لغاتالترک،
26- بهاالدین اؤگل، اسطورهشناسی ترک، استانبول، ۱۹۷۱، ص ۲۹۱
27- آ. و. سِووریتان، تحلیل ریشهشناختی واژگان ترکی، مسکو، ۱۹۷۴، صص ۱۲۴–۱۲۸
28- ال. ز. بوداگف، واژهنامه تطبیقی ترکی–تاتاری، جلد اول، ۱۸۶۹، صص ۷۵–۷۶
29- و. و. رادلوف، تجربه واژهنامهی اقوام ترک، جلد اول، ۱۸۹۸
30- و. و. رادلوف، همان منبع، ص ۵۳۴
31- فرهنگ ترکی–روسی–مولداویایی قفقاز، مسکو، ۱۹۷۲، ص ۳۰
32- و. ف. پورشانسکی، تحولات باور سیاه (شامانیسم) نزد یاکوتها، ۱۹۰۲
33- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۱۲۰۲
34- شمسالدین سامی، همان منبع، ص ۲۹۰
35- میرعلی سیداوف، همان منبع، ص.643-642
36- س. ی. مالوف، کتیبههای نوشتار کهن ترکی، مسکو–لنینگراد، ۱۹۵۱، ص ۱۱۸
37- س. ی. مالوف، همان منبع، ص ۴۴
38- س. ی. مالوف، کتیبههای جدید اقوام ترک، مسکو–لنینگراد، ۱۹۵۲، ص ۸۱
39- گزیدههایی از متلهایی که تامسون استاین از شمالغرب چین گردآوری کرده است، اثر در سال ۱۹۱۲ در لندن منتشر شده است
40- فرهنگ ترکی کهن، لنینگراد، ۱۹۶۹
41- فرهنگ ترکی کهن، لنینگراد، ۱۹۶۹، ص ۴۷۱
42- ل. ز. بوداقوف، همان منبع، جلد دوم، ص ۶۹
43- شیخ سلیمان افندی بخاری، فرهنگ چغتایی و ترکی عثمانی، جلد اول، ص ۲۳۱
44- و. و. رادلوف، همان منبع، جلد دوم، بخش اول، ص ۹۰۴
45- فرهنگ ترکی کهن (مدخل شماره ۱۰۷۱)، لنینگراد، ۱۹۶۹، ص ۴۷۱
46- فرهنگ توضیحی زبان آذربایجانی، باکو، ۱۹۶۴، ص ۵۸۸